تروگوسِ خدایان

آتن - شب - خارجی

در بطن نمایش های مبتذل من ، تراژدی بزرگی حکم روایی می کند که در پرده ی آخر ، ایمانِ قاطعانه را مصلوب سرشت خویش خواهد کرد .

بی شک آن چیزی که در میانه ها خواهد شکست ، مهمتر از بغض تماشاچی ؛
و مرگ آنی که در ختامه جان خواهد سپرد ، باور پذیرتر از دفن اسطوره های آتنی در معبدِ خدایان ، خواهد بود .

سر بالا

دروغ که می گویی
صدایت را کمی بالا ببر
آنقدر که خودت باورت شود
محکم باش ، نه آنقدر که جدی بگیرد
سهل انگار، نه آنقدر که نشنود
توضیح نده ؛ دلیل نیاور

ولش کن ...
باور می کند

بعععله

روی هم رفته
اگر روی هم رفته گی هامان را کنار بگذاریم
سخت غریبه می شویم با هم


فردایی ندارد

آدمها ناگزیر دو دسته اند:

خودم
 بقیه


تعدی


پیامبری که رسالتش را گم کرده باشد ، در خیابان ها تف هم نثارش نمی شود .

یک من و نیم

زنانگی هایت را نگه دار برای روز مبادا
همانند ما که مردانگی هامان را به کنجی انداخته ایم ; شبت را روز کن.
ديگر اينها به هيچ نيايند

رستاخیز - پرده دوّم

زمین امّا با حوصله بود.
کاری نداشت به کارشان.
لبخند مادرانه اش هیچ کمرنگ نشد.
در آخر ، همشان را تنگ در آغوش گرفت.
رها کرد فرزندانش را از دام رویاهاشان.


رستاخیز - پرده اوّل