- نکـــن .....!


- نه ... باید مطمئن شم چیزی اون ته نیس !

ختنه کاری

از وقتی معیار مردانگی اش کردند
ما بریدیم و دورش انداختیم

بالای شومینه

بردند خاکش کنند
دلشان نیامد ، بس که دوستش می داشتند
خشکش کردند

شد آنچه شد


شد ، نشست ، پوشید و رفت
 همچنان ماند آنکه ماند

آواره

کلنگ بدست همه دنیایش را شکست
زیاده از حدّ سیاه و سفید ساخته بودش
یادش نبود امّا ، که رنگی نداشت برای از نو ساختن
ناچار شد به دنیای دیگران پناه ببرد

آن مَرد




فریاد زد
آسمان سنگی حواله اش کرد
اینگونه بود که آن مـَرد مـُرد

شاید


دخترکان سرزمین ما قمار می کردند روحشان را
می فروختند به هر کس و ناکسی که خریدار عشوه هاشان بود
و چه راحت می باختند همیشه

بام دنیا


عقبتر . بازم . آهان ، فقط یک قدم دیگه
خوبه . دوستِ دوربین بدست خندید و دوربینش را پایین آورد .
فردا تیتر اوّل صفحه ی حوادث روزنامه ها حکایت از مرگ یک کوهنورد بعلت سقوط از ارتفاع را داشت.