Castle Rock

مكانيك سيالات ، تست خودارضايى در خانه اى بزرگتر ، ويسكى عاريه اى و اضطراب دوشنبه ها

بی سرپناه


دوربین دار و پنجره ، شب و احساس خطر ، خرابه و زامبی ها

بحران


محاصره شده در برف و بوران، پادگان اجباری ، اتاق شماره ی نهم ، دهم و یازدهم ، چراغ های سنسور دار و تابلوی لبخند

مکسلمینا و رفقا

باشد که چند صباحی نبودیم
و او ما را
از این سو به آن سو می‌گرداند

گویا

نصفه شبها را هم که از ما بگیرند
نصف بیشتر چگالی زندگی مان به فاک می رود

Melancholia

کسی که در راه حقانیتی خود-شناخته خسارتی می پردازد ، برای توجیه و اثبات حقانیت ِ مفروضش سندی جز استدلال ذهنی اش ندارد .

حق و باطل نه بر ضد هم که متمم یکدیگرند ؛
و مادام که بنا باشد سوال غلطی ، الزاماَ جواب داده شود ، حق و باطل ، پیوسته با هم در آمیخته یا به هیبت یک دیگر در می آیند .

سر رفته است

گیریم خوب نبودنش را نیز گذاشتیم به پای
چشمان کاملا بسته بوده ات

اثرات بد ِ نگاشته شده در ناخودآگاهمان را چه کنیم !؟


تروگوسِ خدایان

آتن - شب - خارجی

در بطن نمایش های مبتذل من ، تراژدی بزرگی حکم روایی می کند که در پرده ی آخر ، ایمانِ قاطعانه را مصلوب سرشت خویش خواهد کرد .

بی شک آن چیزی که در میانه ها خواهد شکست ، مهمتر از بغض تماشاچی ؛
و مرگ آنی که در ختامه جان خواهد سپرد ، باور پذیرتر از دفن اسطوره های آتنی در معبدِ خدایان ، خواهد بود .

سر بالا

دروغ که می گویی
صدایت را کمی بالا ببر
آنقدر که خودت باورت شود
محکم باش ، نه آنقدر که جدی بگیرد
سهل انگار، نه آنقدر که نشنود
توضیح نده ؛ دلیل نیاور

ولش کن ...
باور می کند

بعععله

روی هم رفته
اگر روی هم رفته گی هامان را کنار بگذاریم
سخت غریبه می شویم با هم


فردایی ندارد

آدمها ناگزیر دو دسته اند:

خودم
 بقیه


تعدی


پیامبری که رسالتش را گم کرده باشد ، در خیابان ها تف هم نثارش نمی شود .

یک من و نیم

زنانگی هایت را نگه دار برای روز مبادا
همانند ما که مردانگی هامان را به کنجی انداخته ایم ; شبت را روز کن.
ديگر اينها به هيچ نيايند

رستاخیز - پرده دوّم

زمین امّا با حوصله بود.
کاری نداشت به کارشان.
لبخند مادرانه اش هیچ کمرنگ نشد.
در آخر ، همشان را تنگ در آغوش گرفت.
رها کرد فرزندانش را از دام رویاهاشان.


رستاخیز - پرده اوّل

BJ

اینقدر محکم فشارش مده
می خشکانی آبراه قرائح شاعرانه ام را

با احتیاط حمل شود ، لطفا

ببخشا که میشکنم واژگان را
اخته میکنم تمام جملاتم را
می آمیزم ، دود می دهمشان
هنجار میگردم در نا به هنجاریها
من این اَم
کسی که خاکستر سیگارش را دوستتر دارد از خاکستری های ذهنش
من این اَم
کسی که نقطه عطفش تناقض است

بسوزانید کتابهاتان را

بیزارم از فرد فرد افرادی که قبل از من تمامی جملات دلخواهم را نگاشته اند. صاحب شده اند.

قحوه جوش

غلاف کن قلمت را
برخی چیزها را چشیدن لازم است .

پ.ن:  غلت املاعی موجود در تایتل پصط ثحوی اسط .

رستاخیز

آسمان را بریدند ، دریدند ، تکه تکه اش کردند .
بادی نوزید ، برفی نبارید ، صاعقه ای نزد .
فقط خورشید خاموش شد و ماه روی برگرداند .
سیاه کردند روزگارشان را به دستان خویش

- نکـــن .....!


- نه ... باید مطمئن شم چیزی اون ته نیس !